درباره ی شهید الحسینی
زندگینامه ی شهید سید مصطفی الحسینی
شهید «سید مصطفی الحسینی» در پنجم فروردین سال 1333 در محله بنه بازار همدان و در خانوادهای اصیل و مذهبی به دنیا آمد. بعد از گذراندن دوران تحصیل و آشنایی با تكایای مذهبی فعالیتهای سیاسی خود همچون پخش و تكثیر اعلامیههای حضرت امام(ره) را آغاز كرد كه منجر به تشكیل پرونده برای او در ساواك شد.
با تشویقهای آیتالله «فاضلیان» امام جمعه ی ملایر كه بعد از آیتالله آخوند ملاعلی همدانی و دیگر بزرگان با آنها رفت و آمد داشت به قم رفت و در انقلابیترین مدرسه ی علمیه ی وقت یعنی «مدرسه حقانی» ثبتنام كرد و مشغول به تحصیل شد و در آنجا با بزرگان زیادی رابطه داشت و چند سال در این شهر باقی ماند. در این زمان فشارهای ساواك باعث میشود سید مصطفی به زندگی مخفیانه رو بیاورد.
هجرت برای تبلیغ
بعد از مدتی مجبور شد برای ادامه زندگی به استان كهكیلویه و بویر احمد هجرت كند و در تمام طول مدت زندگی در این استان، به تبلیغ دین میپرداخت. بعد از اینكه تهدیدات ساواك جدیتر شد و فشارهای زیادی به خانواده او وارد گردید وی مجبور شد با گذرنامه ی جعلی به مقصد كویت از ایران خارج شود. بعد از مدتی به كشور الجزایر رفت و به دلیل اینكه امكان فعالیت برای او در این كشور وجود نداشت مجبور شد به لیبی و بعد به مصر برود و در همین زمان بود كه آموزشهای نظامی را فرا گرفت.
شهید الحسینی در كشور لبنان با انقلابیون بزرگی چون شهید «مصطفی چمران»، امام« موسی صدر» و شهید «محمد منتظری» آشنا شد و بسیار تحت تأثیر این شخصیتها قرار گرفت. بنا بر اطلاعات ثبت شده مدتی بعد به كشور كوبا رفت و در یك كشور كمونیستی موفق به تشكیل انجمن اسلامی شد كه جرأت بسیار بالایی را میطلبد. تمام این حوادث در 3 سال به انقلاب مانده روی میدهد.
افغانستان، پاكستان، هند و سریلانكا مقاصد بعدی سید مصطفی بود و در افغانستان در كنار احمد شاه مسعود مدتها به ارشاد نیروهای جهادی و به تبلیغ در عرصه بیداری پرداخت. وی در تمام این سالها با نام مستعار «برادر عبدالله كلامی» شناخته میشد.
دلیل این سفرهای متعدد و ماندگار نشدن سید مصطفی در یك كشور آن بود كه برای وی مبارزه در درجه دوم اهمیت قرار داشت و وی بیدار كردن و آگاهی بخشیدن به مردم دنیا را مهمتر میدانست. بههمین دلیل زمانی كه احساس میكرد وظیفه خود را در میان ملتی به پایانرسانده، رهسپار دیار دیگری میشد تا ادای دین كند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به همدان بازگشت. اما فقط یك سال طعم پیروزی انقلاب را كشید و در دوازدهم دی 1358 در یك حادثه مشكوك شهید شد.
از نگاه مادر
اولین و بزرگترین معلم سید مصطفی مادر بود. وی درباره شیوه تربیتی فرزندش می گوید: بعد از تولد مصطفی تا 5سالگی من سورههای قرآن را آهسته آهسته به او آموزش میدادم تا یاد بگیرد که بسمالله و حمد و سوره را خوب بخواند. بعداً كه یاد گرفت او را به مكتب گذاشتم تا برود و قرآن بخواند. خودم از اول تا آخر سوره یس را به او یاد دادم.
«فاطمه ربانی» در ادامه: مصطفی كودكیاش را در هیأتها و تكایا گذراند. به این صورت كه از اول محرم تا دهم محرم برنامه منظمی داشتیم. به یاد ندارم هیچوقت مصطفی توی كوچه رفته و اوقاتش را با بازی با بچهها بدون هدف سپری كرده باشد. جای مصطفی یا در مكتبخانهها بود یا در مجالس روضهخوانی.
نماز خواندن را هم خودم یادش دادم. وقتی هم كه بزرگ شد تمام وقتش را یا به عبادت میگذراند یا به مطالعه و مقاله نویسی. چند كتاب هم برای كودكان و نوجوانان تألیف كرد. همیشه در فكر فعالیتهای فرهنگی بود.
وی درباره ی فعالیتهای انقلابی او توضیح داد: اعلامیهها را مچاله میكرد و داخل دستكش خود قرار میداد و در منزل آنها را روی سینی صاف میكرد و از روی آنها مینوشت و پخش میكرد. گاهی اوقات دخترم نیز به او كمك میكرد و بعضی وقتها آنها را به قم برای حضرات آیات عظام گلپایگانی و مرعشی نجفی میبرد.
وی به ویژگیهای بارز فرزندش اشاره كرد و گفت: مهمترین ویژگی سید مصطفی رسیدگی به حال محرومان بود. با وجود اینكه او در خانواده مرفهی بزرگ شده و فقر را هرگز تجربه نكرده بود اما هیچگاه از وضعیت حال مستضعفان جامعه غافل نبود.
ربانی ادامه داد: هیچگاه به من اجازه نمیداد غذاهای رنگارنگ برای او درست كنم و میگفت تا وقتی همسایههای ما گرسنه میخوابند ما حق چنینكاری را نداریم.
شهادت
در كتابی به نام «سفیر بیداری» خانواده و دوستان سید مصطفی به بیان خاطراتی از وی میپردازند كه مطالعه آن به علاقهمندانی كه دوست دارند با زندگی این شهید بزرگوار بیشتر آشنا شوند توصیه میشود. در این كتاب نحوه شهادت شهید الحسینی یك تصادف مشكوك عنوان شده است. مادر شهید در این رابطه گفت: من این را قبول ندارم. پسر من در تصادف كشته نشد و او را با گلوله شهید كردند. درست است كه من صحنه شهادت او را ندیدم، اما جای گلولهها را در پاهای او دیدم.